جدول جو
جدول جو

معنی سبق بردن - جستجوی لغت در جدول جو

سبق بردن
پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن، برای مثال به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی - ۱۷۶)، گرو بردن
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
فرهنگ فارسی عمید
سبق بردن
(چَهْ چَهْ زَ دَ)
پیش افتادن در سباق. گرو بردن. فائق آمدن:
تو مرکویی بشعر و من بازم
از باز کجا سبق برد مرکو.
دقیقی.
برده سبق از همه بزرگان سپاه
پاک از همه عیب و عار و دور از همه ننگ.
منوچهری.
چه عجب گر برد از باد سبق چون باشد
از دعا و ز ثنای تو بر این باره لگام.
ظهیرالدین فاریابی.
سبق برد خود را تک آهسته دار
حسد را بخود راه بربسته دار.
نظامی.
جمله بر آن کز تو سبق چون برند
سکۀ کارت به چه افسون برند.
نظامی.
سبق برده ز وهم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد زآب طوفان.
نظامی.
جمله عالم زآن غیور آمد که حق
برد در غیرت بر این عالم سبق.
مولوی.
نیک اختران نصیحت سعدی کنند گوش
گر بشنوی سبق بری از سعد اختران.
سعدی (صاحبیه).
بچشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان.
سعدی (گلستان).
چو سلک درّ خوشابست شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق می برد ز شعر نظامی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
سبق بردن
در مسابقه پیروز شدن
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
فرهنگ لغت هوشیار
سبق بردن
((~. بُ دَ))
پیشی گرفتن، پیروز شدن
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
فرهنگ فارسی معین
سبق بردن
پیش افتادن، پیشی گرفتن، سبقت جستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبز کردن
تصویر سبز کردن
رنگ سبز به چیزی زدن، به رنگ سبز درآوردن، کنایه از رویانیدن، کاشتن و رویانیدن گیاه، برای مثال یک زمان چون خاک سبزت می کند / یک زمان پر باد و گبزت می کند (مولوی - ۵۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
(چَهْ کَ دَ)
شتاب. تعجیل. پیش افتادن. خواستن:
بمیدان مکن درشجاعت سبق
بمجلس مکن در سخاوت شرف.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
پیشی گرفتن. جلو افتادن:
ای خداوندخراسان و شهنشاه عراق
ای بمردی و بشاهی برده از شاهان سباق.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
تخفیف
فرهنگ لغت هوشیار
چنبره بازی چنبره بردن گونه ای آورد در تیراندازی آنست که مبارزان هنرمند بر سر نیزه یا مناره حلقه ای نصب می کند و از دور تیر می اندازند بقصد آنکه از درون حلقه بگذرد پس هر که تیرش از حلقه بگذرد آن حلقه آن وی باشد حلقه ربایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
بهره بردن فایده بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق دادن
تصویر سبق دادن
درس دادن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق کردن
تصویر سبق کردن
شتاب، تعجیل، پیش افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
نشان بردن دوپیل اند خرطوم درهم کشان زهر دو یکی برده خواهد نشان (نظامی) روسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
حمل کردن چیزی تا بمقصد بردن تا بانتها، بجا آوردن وعده ایفای بعهد، گذراندن زمان سپری کردن وقت روزگار گذراندن، غمخواری کردن، موافقت کردن سازگاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر بردن
تصویر بسر بردن
((~. بُ دَ))
گذراندن، سپری کردن وقت، بردن تا به انتها
فرهنگ فارسی معین
((طُ. بُ دَ))
آن است که مبارزان هنرمند بر سر نیزه یا مناره حلقه ای نصب می کردند و از دور تیر می انداختند پس هر که تیرش از حلقه می گذشت آن حلقه مال وی می شد، حلقه ربایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
اهانت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
Light
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
Profit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
获利
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
alleggerire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
guadagnare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
lucrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
aliviar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
使轻
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
erleichtern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
osiągać zysk
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
odciążać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
полегшувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
отримувати прибуток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
Gewinn machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
получать прибыль
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
облегчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سبک کردن
تصویر سبک کردن
aligerar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی